سیده تهمینه میرفضلی* _ کارشناسی علوم تربیتی
مقدمه:
شاید تا چند دههی پیش، تصور عامهی مردم ما از هویت، چیزی بیش از همان مشخصات فردی و به اصطلاح شناسنامهای نبود. اما با وقوع تغییرات و تحولات اجتماعی و سیاسی مهم در جهان، هویت، بار معنایی تازهای یافت و با خود مسائل جدیدی به همراه آورد مسائل مذکور بازتاب اصطکاکها و برخوردهایی است که به رغم حرکت جهان به سوی دهکدهی جهانی و جهانی شدن، دامنگیر جوامع بشری شده است. لذا برای پاسداری از هویت ملی باید به همهی مولفههای هویت همچون؛ خانواده، گروه دوستان و عرصههای آموزشی توجهی بایسته کرد و افراد را به شیوههای مناسب و روشهای مطلوب، در زمینهی خویشتن باوری، خودشناسی، گذشتهشناسی و دشمنشناسی آموزش داد. در این مقاله در مورد تعریف هویت، بحران هویت، شاخصهای بحران هویت صحبت به میان آمده و همچنین مطالبی در خصوص هویتیابی جوانان و تحلیل بیداری اسلامی از مشکلات ممالک عربی و اسلامی در ارتباط با پدیده، عقبماندگی، ستم اجتماعی، غربزدگی، دفاع از هویت، ضعف در برابر اسراییل، پدیده تفرقه و چنددستگی و انحطاط اخلاقی ارائه شده که داروی این بیماری بنیانبرانداز را به جز در بیمارستان و داروخانه دین بدست نمیآوریم.
تعریف هویت
هویت کلمهای عربی است به معنی«یکی بودن با ذات» یا یکی بودن موصوف با صفات اصلی و جوهری مورد نظر، برای مثال وقتی میگوییم فلام شخص هویت انسانی دارد، یعنی صفات او با آن چه از یک انسان انتظار میرود، مطابقت دارد. برعکس وقتی میگوییم فلان کس از هویت انسانی خارج است، به معنی آن است که با وجود ظاهر انسانیاش از داشتن صفاتی که در تعریف انسان گفتهاند یا لازمهی انسان بودن است، بیبهره است. بحث هویت به معنی جدید این کلمه از طریق ترجمههای اروپایی به زبان فارسی وارد شده است. لذا مترجمانی که واژه" Identit" را از متون لاتین به فارسی ترجمه کردهاند، در مقابل آن معادهای این همانی«محمد علی فروغی» و هما سنتی«نجف دریابندری» را نهادهاند و در مقابل یا متضاد با آن نیز کلمات«بیخویشتنی» «از خودبیگانگی» «بیهویتی» و«بیخودی» را گذاشتهاند.
«هویت» مرز انسان و غیرانسان در پهنه هستی است، چنین مفهومی را میتوان در اغلب متون دینی، فلسفی و ادبی تاریخ بشر در هر جا به نحوی ملاحضه کرد، برای مثال در قرآن کریم:«فراموش کردن خود(از خودبیگانگی» نتیجهی فراموش کردن خدا، و در نتیجه موجب فسق، یعنی پوچی، قلمداد شده است. آن جا که میفرمایند: «لا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم»[1] (سوره حشر آیه 19)
«خود را بشناس» شاه بیت چکامه فلسفی«سقراط» است که میگویند وی به یاری آن، فلسفه را از آسمان به زمین آورد. در جهان اسلام نیز خودشناسی مقدمه توحید و معرفت ذات سرمدی به شمار رفته است. به طور معمول بحث هویت به طور کلی از دو بعد مورد مطالعه قرار میگیرد: یکی از بعد فردی(هویت فردی) در جهت پرورش شخصیت افراد و آماده کردن آنها برای زندگی آیندهشان که از همان بدو تولد و هنگامی آغاز میشود که نامی بر او میگذارند و وی را به آن صدا میزنند. در همان یکی دو سال اول اگر نام کودکی را خطا صدا بزنیم متوجه اشتباه ما میشود.
هویتی که مورد نظر ماست به معنی «خودآگاه بودن فرد نسبت به خود است. که معمولاً در دوره بلوغ یا نوجوانی به تدریج در شخص پایدار میگردد، در جوانی به کمال میرسد و در بزرگسالی به تکوین هویت اجتماعی منجر میشود. و دیگری از بعد اجتماعی (هویت اجتماعی) و تاثیری که در سوق دادن جامعه به سوی وحدت ملی و وفاق اجتماعی دارد.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
«سعدی»
«هویت اجتماعی»، درک ما از این مطلب است که چه کسی هستیم و دیگران کیستند؟ و از آن طرف، دیگران از خودشان و افراد دیگر از جمله خود ما چه درکی دارند؟ البته عوامل مختلفی در تشکیل هویت جمعی موثرند که برخی از آنها عبارتند از: خانواده، زبان دین، زادگاه، شغل، سن، جمعیت، ایدئولوژی، ملیت(قومیت)، تاریخ گذشته، خودآگاهی و خودیابی. با عنایت به این عناصر میتوان هویت گروهی را چنین تعریف کرد:
«هویت گروهی، مجموعهای از خصوصیات و مشخصات اجتماعی، فرهنگی، روانی، فلسفی، زیستی و تاریخی همسان است که بر یگانگی یا همانندی اعضای آن دلالت میکند و آنان را در یک ظرف زمانی و مکانی معین، به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از سایر گروهها از سایر گروهها و افراد متعلق به آنها متمایز میسازد».
کارکرد هویت و مشکلات هویتیابی
به راستی اهمیت هویت در چیست؟ چه ارزشی دارد؟ برای تمایز انسان از حیوان در اسلام و مکاتب الهی، هویتیابی راهی است از انسان به سوی خدا و لذا موجب تعالی و کمال فرد خواهد شد. پس میتوان گفت که احساس هویت، کارکردی بسیار مهم در حد هدفمند کردن زندگی فردی و اجتماعی دارد. لذا زیستن بدون احساس هویت برای فرد ممکن نیست. این معنا را«اریک فروم» روانشناس متفکر معاصر چنین بیان میکند:«نیاز به احساس هویت از شرایط هستی انسان سرچشمه میگیرد و منبع شدیدترین کوششها و کششهاست، چون شخص بدون احساس«من» نمیتواند از سلامت روانی برخوردار باشد.
در واقع هویتیابی امری دشوار و پیچیده و تابع عوامل و متغیرهای مختلف اجتماعی است. از نظر اریکسون، از مشکلاتی که بر سر راه هویتیابی ممکن است بروز کند، یکی«هویتیابی زودرس» و دیگری«آشفتگی هویت» است. (ربانی،ص58-49)
هویتیابی زودرس:
نوجوانانی که هویتشان زودتر از موعد تثبیت میشود ویژگیهایی دارند، از جمله این که گرفتار بحران هویت نمیشوند، تایید دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد، عزت نفس آنها بستگی به نظر دیگران دارد.....
آشفته هویتها:
مشکل آشفتگی هویت روی دیگر مشکل هویتیابی است که در پارهای از نوجوانان بروز میکند اینان نوجوانای هستند که چون نمیتوانند خود را بیابند خویشتن را رها و فارغ از پیوند، نگه میدارند و هم چنان در حالت دوران پیش از شکلگیری هویت باقی میمانند. از عواقب آشفتگی هویت، این است که نوجوانان از عزت نفس کمی برخوردار است، استقلال اخلاقی او رشد نیافته میماند، احساس مسئولیت در مقابل زندگی و مسائل آن را دشوار مییابد به لحاظ فکری نامنظم است.....
بحران هویت
واژه بحران، به معنی عدم تعادل یا ناپایداری در هر حالت یا وضعیتی و در نتیجه به مخاطره افتادن وضعیت مطلوب یا مورد نظر است. بحران انرژی، بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران سیاسی، بحران فکری، بحران روحی و.....همه تعبیرهای ناپایداری در مقولات مذکور است.
شاخصهای بحران هویت
چگونه میتوان بحران هویت را تشخیص داد؟ علایم و نشانههای آن چیست؟
مطابق مهندسی و برنامهریزی اجتماعی، علایم و شاخصههای آسیبپذیری نشانگر حالت مرضی جامعه است، زیرا جامعه همانند جسم انسان دچار آفتهایی میشود. همان طور که در زمان بیماری جسم، بر اساس علائم بالینی میتوان نوع بیماری، علل و روش درمان آن را تشخیص داد و معالجه کرد. بنابراین مهمترین علائم بحران هویت را میتوان به شرح زیر دستهبندی کرد:
- بیگانگی از خود
- بیگانگی اجتماعی
- تنش و آشوب اجتماعی
- مدگرایی
- بیهنجاری
- وازدگی در مقابل فرهنگ بیگانه
راه کارهای پیشگیری از بحران هویت اجتماعی
- نقش دین، خانواده، روابط سالم اجتماعی، علمگرایی، تعلیم و تربیت، (پیوند، نشریه ماهنامه آموزشی-تربیتی). اسفند 1383-شماره 305
تحلیل بیداری اسلامی از مشکلات ممالک عربی و اسلامی در ارتباط با:[2]
1- پدیدهی عقبماندگی
2- پدیدهی استبداد اجتماعی
3- پدیدهی غربزدگی
4- پدیدهی استبداد سیاسی.
5- پدیدهی ضعف در برابر اسراییل.
6- پدیدهی تفرقه و چند دستگی.
7- پدیدهی انحطاط اخلاقی.
1- عقب ماندگی: اولین ناهنجاری که کشورهای عربی و اسلامی با آن دست به گریبانند، و کسی نمیتواند آن را انکار نماید، و امت اسلامی زیر بار سنگین آن رنج میبرد،«عقب ماندگی» است. پدیدهای که باعث گردیده نام ممالک اسلامی در لیست کشورهای«جهان سوم» یا ممالک در حال رشد، قرار گیرد.
منظور از عقب ماندگی این که ما همچنان در عرصههای دانش تجربی و تکنولوژی نوین متکی بر دیگران هستیم. حتی بسیاری از مواد غذایی و تقریباً چیزهایی را که در زندگی بکار میگیریم متعلق به دیگران است. «امتی که خداوند سوریی«حدید» و آهن را برای او فرستاده هنوز با صنعت آهن آشنایی پیدا نکرده است»
کافی بود که بدرستی در این آیه اندیشه کند که: «و انزلنا الحدید فیه باس و منافع للناس.»[3]
« و آهن را که در آن نیروهای زیاد و منافع فراوانی را برای مردم در بر دارد، آفریدیم»
تا آهن و معادن دیگر را برای پیشرفتهای صنعتی مدنی و نظامی بکار گیرد. این جمله که میفرماید:«فیه باس شدید.» اشارهای به صنایع نظامی و این جمله« ومنافع للناس» به صنایع عمومی و مدنی اشاره مینماید. اما متاسفانه در مورد هیچ یک از آنها احساس مسئولیت ننمودیم.
موانع پیشرفت:
مانع اول: فاصله بسیار میان ما و کشورهای پیشرفته، به گونهای که ما همچنان در جایگاه واردکننده و مصرف کننده قرار داریم و آنان جایگاه صنعتی و صادرکنندگی خود را حفظ نمودهاند.
مانع دوم: کشورهایی که زمام دانش و تکنولوژی را در اختیار دارند، کشورهایی که ما برای کسب دانش و بکار گیری تکنولوژی به شاگردی آنها نیازمندیم، در عرصه آموزشی دانش خود با ما صداقت کافی را ندارند و برای دستیابی ما به رشد صنعتی بسیار جدی نیستند. در واقع از روی«مجامله» و نوعی مهربانی زیرکانه است که اصطلاح«کشورهای در حال رشد» را به جای ممالک عقب مانده برای ما بکار میگیرندف و بدین گونه میخواهند ما را دلخوش کنند که براستی ما در راه رشد داریم گام بر میداریم. اما در واقع همچنان در دائره عقب ماندگی بر گرد خود میچرخیم.
مانع سوم: آن است که تا زمانی اوضاع اجتماعی و سیاسی و فکری و پرورشی و اخلاقی ما همچون گذشته باشد، به هیچ وجه زمینهی بدست آوردن تکنولوژی پیشرفته را پیدا نخواهیم کرد.
مانع چهارم: ما در پی آن هستیم در شرایطی که دچار پراکندگی و چند دستگی شدهایم، وارد عصر تکنولوژی پیشرفته بشویم! هریک از کشورهای عربی و اسلامی به تنهایی در پی آن است که با بهرهگیری از امکانات خاص خود به پیشرفت و صنعتی شدن دسترسی پیدا کند. اما این اشتباه بزرگی است و هیچگاه هیچ یک از کشورهای در حال رشد به تنهایی نمیتوانند خود را به کاروان کشورهای صنعتی برسانند.
مانع پنجم: امت اسلامی برای رسیدن به پیشرفت و رشد مطلوب آمادگی معنوی لازم را پیدا ننموده است زیرا بسیاری از کسانی که زمام امور را به دست دارند گمان میبرند که میان مادیات و معنویات و دنیا و دین هیچگونه رابطه و علاقهای وجود ندارد! آنان در واقع فراموش کردهاند که عامل اساسی در ایجاد تکنولوژی انسان است و همچنین هدفی که تکنولوژی به دنبال آن میباشد انسان است.
2- ستم اجتماعی:
پس از سالها فراخوانی به ایجاد عدالت اجتماعی و برپایی احزاب سوسیالیسمی، ستم اجتماعی در ممالک اسلامی همچنان واقعیتی انکارناپذیر است.
گروههایی همچنان از امتیازاتی نامعقول و نابرابر برخوردارند، و با در اختیار داشتن میلیونها و میلیاردها از همهی فرصتها و انواع امکانات استفاده میکنند و از طرف دیگر بسیاری از مردم را میبینیم که برای دستیابی به لقمهای نان به هر دردی میزنند. خداوند متعال میفرماید: « و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا.»
هرگاه بخواهیم شهر و دیاری را نابود نماییم، افراد دارا و شهوتران و خوشگذاران آنجا را سردار و چیره میگردانیم و آنان در آن شهر و دیار به فسق و فجور میپردازند. سپس فرمان(وقوع عذاب) بر آنجا واجب و قطعی میگردد و آنگاه آنجا را سخت درهم میکوبیم.» بیداری اسلامی برای کم کردن فاصله طبقاتی راهحلهای دادگرانه و متناسبی را ارائه میدهد.
1-احترام به مالکیت فردی به شرطی که از راه مشروع و درست بدست آمده باشد.
2-تحریم درآمدهای نامشروع مانند:تجارت مواد مخدر و مایعات مست کننده ...
3- جلوگیری از ربا و احتکار دوپایی است که سرمایهداری سیریناپذیر بر روی آنها راه میرود .
4-مصادره اموالی که از راه نامشروع جمع گردیده و بکارگیری آن در راستای رفاه و رفع محرومیت از طبقات ضعیف اجتماع، هرچند بر تملیک آن اموال حرام سالهای زیادی سپری شده باشد، زیرگذر زمان حرام را حلال نمیگرداند.
5-بازپرسی و بررسی وضع کسانی که به یکباره ثروتمند میشوند، و اموال مشکوکی را از طریق تجارت بدست آورده باشند.
6-جلوگیری از به مالکیت فردی در آمدن اموال و ثروتهای عمومی.
7-جلوگیری از اسراف کاری و اشرافیگری و ریخت و پاش ثروتمندان، زیرا جامعه هم به گونهای در اموال آنان حق و سهم دارد. « ولا توتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاماً»[4]
«اموال کم خردان را که در اصل اموال شماست در اختیار آنان قرار ندهید، زیرا که خداوند اموال را قوام زندگی شما قرار داده است.»
8- برخورداری از کار مناسب حق همهی افرادی است که به گونهای توانایی کار را دارند.
3- استبداد سیاسی:
یکی از بکارگیری مشکلات ممالک عربی و اسلامی پدیدهی«استبداد سیاسی» است. خودکامگی گروهی خاص و بکارگیری حکومت و اهرمهای قدرت علی رغم نارضایتی مردم، کسانی که هیچ هم غمی بغیر از سرکوبی و به بند کشیدن و ساکت گردانیدن مردم را ندارند. خداوند متعال میفرماید: «و لا ترکنو الی الذین ظلموا فتمسکم النار.»[5]
«به کسانی که ستمکاری نمودهاند تکیه مکنید،(اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرا میگیرد.»
4- تقلید و غربزدگی:
قرن چهاردهم هجری که امت اسلامی چند سال پیش آن را پشت سر گذاشت. قرن جهاد و مبارزه و پاسداری از هویت بود. دفاع از هویت در مقابل تهاجم بیگانگان و به عبارت دیگر استعمار غرب که از ضعف و تفرقه ما استفاده نموده و سربازان و نیروهای خود را به ممالک ما گسیل داشته و بر آن تسلط یافته بود تسلطی فراگیر که مقطعی از زمان بسیاری آن را ماندگار میدانستند.
مبارزه و دفاع مسلمان از هویت خود در دو عرصه جلوهگر بود:
اول: دفاع از اندیشه و ارزشهای اسلامی.
دوم: دفاع از سرزمینهای غضب شده مسلمان.
اندیشهی اسلامی پیام و رسالت مسلمانان، رمز وجود و هدف آنها از ادامهی زندگی است. سختترین و طولانیترین مبارزه امت اسلامی بر علیه استعمار فرهنگی که بدترین و خطرناکترین انواع استعمار است، بود.
تهاجم نظامی خاک و سرزمین و تهاجم فرهنگی اندیشهها و شخصیت انسانها را مورد تهدید قرار میدهد.
پیدایش پدیدهی اجتماعی خطرناک دنبالهروی کورکورانه و همه جانبه از همهی دستاوردهای مادی و معنوی غرب است. تا جایی که برخی از آنان خواستار آن شدهاند که از همهی مظاهر و تمدن غرب بدون استثنا و-خیر وشر و تلخ وشیرین آن- پیروی و تبعیت بشود!؟
این فرموده رسول خدا که هیچ گاه از روی هوی سخن نگفته است، در این رابطه چقدر رسا و بجاست. ایشان میفرمایند: «مو به مو و گام به گام از فرهنگ و بعثت کسانی که پیش از شما بودهاند پیروی میکنید، تا جایی که اگر آنها سر خود را در سوراخ سوسماری فرو برند شما هم همان کار را خواهید کرد.«از ایشان سئوال شد که منظورتان یهود و مسیحیان است فرمود:«پس میخواهید منظورم چه کسانی باشد؟!»
این حدیث به فراموش سپردن هویت و دنبالهروی از پیروان دیگر ادیان پیشین و تمدنهای گذشته فارس و روم که امروزه با این نام و عنوانها از آن یاد نمیشود فراهم گرداند.
این فرموده رسول خدا دامنه دنباله روی همراه با خواری را با تعبیر«مو به مو و گام به گام» بیان مینماید. و از سر فرو بردن در سوراخ سوسمار از نظر تنگ و تاریکی و گذرهای پیچ در پیچ و بیحاصل زبانزد است. و در عین حال اگر آنان وارد آن شوند مقلدین هم همان کار میکنند.
مفهوم و زمینهی این دعای مداوم مسلمانان(سوره حمد) که روزانه دست کم هفده بار در نمازهایشان آن را تکرار مینمایند، در رابطه با همان حفظ هویت و استقلال شخصیت اسلامی است. در همین رابطه شیخالاسلام ابن تیهیه کتاب ارزشمند خود بنام«اقتضاء صراط المستقیم و مهالفه اهل الحجیم.» را تالیف کرد.
بدین گونه نیروهای غربزده مدام برای زندانی نمودن مکانی اسلام در چهار دیواری مسجد و محدود گردانیدن زمانی آن در هفته به روزهای جمعه و در سال به ماه رمضان و احکام آن را به اقامه نماز و روزه و برخی از شعایر کم تاثیر و محدود تلاش میکنند و اسلام را از تاثیر نهادن بر قانونگذاری و توجیه اجتماعی و مسایل قضایی و اجرایی و اداره اجتماع براساس ارزشهای اسلامی و دمیدن روح اسلام در آنها محروم گردانیدهاند.
5- خواری در برابر اسراییل:
پدیده مصیبت بارخواری و تسلیم در برابر رژیم غاصب صهیونیستی مصیبت بسیار بزرگی است که با سپری شدن سالیان به حجم و گستردگی آن افزوده میشود. ما در برابر رژیمی که ساختار و وجود آن براساس کینه و دشمنی استوار است، از خود ضعف نشان دادیم و با او بر سر میز مذاکره نشستیم. حتی برخی از مصالحهگران آیات قرآن را برای توجیه مصالحهی خود با اسراییل تحریف نموده و گمان بردند که:
آنها آمادگی خود را برای صلح اعلان کردهاند، ما هم باید براساس آیهی«و ان جنحوا للسلم فجنح لها» اگر حاضر به صلح و آشتی شدند، شما هم این کار را بکنید.» با آنها وارد مصالحه و آشتی بشویم! و برخداوند توکل نماییم!؟ اما این قضیه را بدست فراموشی سپردهاند که آنها هیچگاه بصورت جدی خواهان صلح و آشتی نبودهاند.
برای شناخت ماهیت یهود منابع فراوانی را در اختیار داریم از جمله قرآن، و کتابهای مقدس خود آنها که حال و ضعفشان را آنگونه که هست بیان نموده و گذشتهی روابط میان ما و آنها و روابطشان با دیگران.
6- تفرقه و چند دستگی:
در طول قرنهای متمادی بیشتر ممالک عربی بخشی از حکومتی بزرگ و در واقع مغز متفکر و قلب تپندهی امپراطوری اسلامی بودند.
در عصر خلفای راشدین، و امویان و عباسیان و عثمانیها وضع به همان صورت بود تا اینکه استعمار غربی به سرزمینهای اسلامی سرازیر گردید و مرکز خلافت را که نیروهای استعمارگر همچون غنیمت تقسیم نمودند، کشورهای مصر و سودان و عراق و اردن و فلسطین و کشورهای خلیج بجز سعودیه- سهم انگلیس شد، و سوریه و لبنان و تونس و الجزایر و مراکش از آن فرانسه گردید. و لیبی و سومالی و اریتره به ایتالیا تعلق گرفت.
مهم آن بود که این تجزیه و پاره و پاره کردن ممالک عربی به صورت حقیقی سیاسی درآمد و احساسات ملی گرایانه وارداتی که مسلمانان پیشتر با آن ناآشنا بودند، آن واقعیتها را تغذیه و تقویت نمود. پیش از تجزیه دارالاسلام بسیاری از مردم محلی و منطقهای فکر میکردند و تنها به مسایل قومی و ملی خویش میاندیشیدند. و پس از آنکه به استقلال رسیدند فراموش کردند که در گذشته با دیگر کشورهایی دوست و برادر بوده و امپراطوری واحدی را تشکیل میدادند.
7- پدیده انحطاط اخلاقی:
قرار گرفتن این بخش در آخر به معنای کم اهمیتی آن نسبت به موارد قبل نیست. بلکه اگر واقعبینانه بیندیشیم و هر چیزی را در جایگاه ویژه خود قرار دهیم، برعکس این پدیده از همهی آنچه که پیشتر در موردشان بحث شد، از اهمیت بیشتری برخوردار است. کسی از نزدیک تحولاتی را که در ممالک عربی واسلامی بویژه در چند دهه اخیر روی داده زیر نظر داشته است، پدیده ی اباحیگری و انحطاط اخلاقی را مانند روز روشن مشاهده میکند که در جامعههایی که به پاکی و اخلاق شهرت داشته، لانه کرده و ریشه دوانیده است.
کسی که روزنامهها و مجلات عربی را روزانه مرور میکند، هیچ روزی نیست که درآنها با اخباری تکان دهنده و خباثتهایی شرمآور مانند: غارت بیتالمال، دزدیهای کلان و سازمان یافته، بویژه توسط کلفتها و نورچشمیها و رشوهها و خارج کردن میلیونها از ارز و سرمایه بخارج از کشور، کلاهبرداری و فریبکاری، قانونشکنی، عربده و چاقوکشی و بدمستی ....
این پدیدهها و ناهنجاریها از یک طرف نتیجه و حاصل طبیعی اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است،«زیرا از کوزه همان تراود که در اوست.»
از طرف دیگر همین پستیها و پلشتیها خود اسباب و عوامل پیدایش چنین اوضاع و احوال ناسالم و نابسامانی هستند، زیرا فساد اخلاقی همهی ابعاد زندگی را دچار تباهی و نابسامانی نموده و زمینه فرو ریختن ارکان امتها و جامعهست. احمد شوقی میگوید:
هستی مردم را از این فساد بر باد داد
ای دو صد لعنت بر این فساد باد
سکوت در مقابل چنین اوضاع واحوالی به هیچ وجه روا نیست زیرا در اینگونه موارد به گذر زمان دیگر به عنوان یک راه حل نگاه نمیشود چنانچه به اقداماتی اساسی و واقعبینانه به سرعت دست نزنیم، بیماری شدیدتر میگردد. داروی این بیماری بنیانبرانداز را بجز در بیمارستان و داروخانهی دین بدست نمیآورید. و این بخشی از باورهای بیداری اسلامی است و عملاً در راستای آن گام برداشته است.(یوسف قرضاوی)
هویتیابی جوانان
به طور یقین برای همه انسانها گاه حادثه دشوار و سختی پیش آمده که با اقدام متهورانهای آن شکل را برطرف کردهاند. بدیهی است که فرد پس از نجات و رهایی از آن مشکل، دچار شگفتی و تعجب میشود که چگونه توانسته است مشکل را برطرف سازد. به خاطر دارم در دوره کودکی که به دبستان میرفتم روزی معلم ریاضی سختترین مسئله ریاضی را به شاگردان کلاس داد تا همه به حل آن بپردازند. همه معتقد بودند که حل مسئله از قدرت و توان شاگردان کلاس خارج است. در هنگام حل مسئله بازرس فرهنگ وارد کلاس شد و پس از این فهمید شاگردان به حل مسئله مشغولاند با اشارهای مرا برای حل آن مسئله پای تخته سیاه فرا خواند. با این که حل مسئله خارج از توان کلاس بود به حل کردن آن پرداختم. بازرس خوشش آمد و سؤال دیگری دربارهی صحیح بودن حل مسئله از من پرسید. من آن را هم به خوبی پاسخ دادم. وقتی از مدرسه خارج میشدم دیدم که معلم ریاضی به ناظم مدرسه میگفت:«امروز اشتباه کرده، مسئله دشواری را به کلاس دادم که ناگهان بازرس فرهنگ به کلاس آمد و فلان شاگرد را به پای تخته فرستاد. او هم به خوبی به حل آن پرداخت. همه تعجب کردیم.«به راستی خود من هم باور نمیکردم بتوانم آن مسئله را به طور صحیح حل کنم.
نتیجه آن که همهی انسانها از توانمندیهای فراوانی برخوردارند که در دوره زندگی عادی نیازی احساس نمیکنند از آن نیروهای ذخیره بهرهگیری کنند، ولی همین که به مشکل و دشواری سنگینی برخورد میشود ضرورت، انسانها را وادار میسازد که از توان و قدرت عمیق خود استمداد جویند تا بتوانند به حل مشکل موفق گردند.
همه داشمندان به این واقعیت ایمان دارند که نوابغ روزگار هم به مقدار محدودی از نیروها و ذخایر وجودی خود استفاده میکنند و بخش اعظم نیروها و توانمندیهای آنان دست نخورده به حال خود باقی میماند.
مطالعه و بررسی افرادی که فاقد برخی از حواس طبیعی بودهاند این واقعیت را آشکار میسازد که این گونه اشخاص غالباً به سراغ توانمندیهای روحی و روانی عمیق خود میروند و با الهام از آن نیروها زمینهی پیشرفت و رشد را برای خود میآفرینند. ربرت اولمان در چهار سالگی از روی یک اتومبیل باری با سر به زمین افتاد و کور شد. او در کودکی به مدرسه نابینایان رفت و سپس به دانشگاه پنسیلوانیا وارد شد و در رشته فلسفه فارغالتحصیل گردید. او میگوید:«دشوارترین درسی که لازم بود یاد بگیرم این بود که علیرغم ظواهر ناتوان، به خود و نیروهای درونی ایمان داشتم.»
نتیجه آن که خود انسانها نوعاً نمیدانند که از نظر قدرت و توان سرشارند و این ضرورتهای زندگی و دشواریهاست که در مواردی انسانها را وادار میسازد از ذخایر وجودی خود در حدی که بتوانند مشکلات و دشواریها را حل کنند، بهره و کمک بگیرند.
اگر دشواریهای روزگار پیش نمیآمد هرگز باور نمیکردیم که این چنین قدرتمند و توانمندیم. برخی گمان میکنند که ایدهها در مغز نوابغ دائماً مثل فواره جریان مییابد، ولی نوابغ خود غیر از این اعتقاد را دارند. دکتر ویلارد که با بیرون آمدن منیزیم از اقیانوس به پیروزی در جنگ دوم کمک کرد معتقد بود که نبوغ چیزی جز کوشش وافر نیست. هاروی دانشمند روانشناس میگوید: سعادت خود به خود وجود ندارد باید آن را ایجاد کرد. پس معلوم میشود سعادت از درون وجود انسانها سرچشمه میگیرد، نه از عالم خارج. اسپنسر میگوید: به جای اینکه قبلاً شما را ساخته باشند خودتان خویشتن را بسازید. دانشمند دیگری میگوید: اراده و جدیت اولین تکلیف انسان است. کیم دو چونگ در کتاب خود چنین مینویسد:«شاید شما هم ماجرای مادر ضعیف البنیهای را که به خاطر نجات جان پسرش ناگهان یک اتومبیل را از جا بلند کرد شنیدهاید. این امثالی است واقعی از قدرتهای عظیم و نهفته انسان. ما انسانها دارای تواناییهای خارقالعاده هستیم، اما از آنجا که چنین قدرتهایی در نهاد ما به صورت نهفته قرار دارند، ما هیچ گاه از عمق وجود و تواناییهای واقعی خود آگاه نیستیم. کسانی در زندگی خود بسیار موفقاند که به استعدادهای نهانی خود پی بردهاند.» آنهایی که از قدرتهای خود بیاطلاعاند زندگی معمولی را دنبال میکنند. طبق بررسیهای منتشر شده هر انسانی تنها 15 درصد از استعدادهای نهانی خود را به کار میگیرد. بنابراین چنانچه ما از 20 درصد استعدادهای خود استفاده کنیم همگی نابغه خواهیم شد، و اگر30 درصد از استعدادهایمان را به کار بگیریم از قهرمانان بزرگ به شمار خواهیم آمد.
بنابراین منصفانه است اگر بگوییم هر نابغه و قهرمانی توانایی نهفته خود را خیلی بیش از افراد معمولی مورد استفاده و بهرهگیری قرار میدهد. ادیسون با پشتکار زیاد استعدادهای نهانی خود را رشد داد و بلوغ خفته درونیاش را بیدار کرد و نهایتاً به یک نابغه تبدیل شد.
علی (رض) در تعالی و ارزشمندی هویت انسانی میفرماید: اتزعم انک جرم صغیر، و فیک انطوی العالم الاکبر. ای انسان تو گمان میبری که موجود ناتوان و ضعیفی هستی؟ در حالی که نظام بزرگ جهان هستی در تو پنهان است.
برای سازندگی و رشد جوانان قبل از هر حرکتی باید از سرمایههای درونی آنان سخن گفت و برای آنان تبیین کرد که از ذخایر فراوانی برخوردارند، تا روح اعتماد را در آنان بیدار کرد و یاس و ناامیدی را از آنان دور ساخت.
باید به این نکته اساسی توجه داشت که تا زمانی که انسان اسیر یاس و ناامیدی باشد هرگز نمیتواند به تلاش و کوشش بپردازد. در همین راستا مسئولان فرهنگی باید به جای تحقیر و توبیخ و ملامت جوانان و تحمیل بسیاری از برنامههای غیرمفید، به ارزشمندی و توانمندیهای جوانان اشاره نمایند و به جوانان آگاهی دهند که انسان ارزشمند است، گرچه در کنکور مردود شده باشد.( رشید پور مجید پیوند 81 ماه اردیبهشت)
اکنون که فهمیدیم نقشه دشمنان دین چیست؟ آنان بیهویتی فرزندان مسلمان را میخواهند. و موزیانه برای کندن ریشه اسلام و مسلمین از جوامع اسلامی تلاش میکنند و تلاش آنان برای این هدف شوم است که هر فرد مسلمانی را که میگوید خداوند پروردگار من است و پیامبرم محد(ص) و دینم اسلام است از عقیدهی خود تهی سازند، آنگاه به جای آن اندیشههای گمراه کننده و کفر و بیدینی را جایگزین سازند.
نقشههای صلیبیها
بعد از ناکامی در جنگهای صلیبی که200سال به طول انجامید و با پیروزی مسلمانان ختم شد، صلیبیون به گونهای دیگر وارد عمل شدند، این بار با برنامههای منظم و نقشههای حیلهگرانه و توطئههای شیطانی، برای نابودی اسلام و مسلمین دست به کار شدند، خطوط اصلی این برنامه شوم به قرار زیر است:
1-برانداختن احکام اسلامی
برای اجرای نقشه کمر به نابودی دولت عثمانی بستند، دولتهای«انگلیس» «یونان» «ایتالیا» و«فرانسه» در شرایط ضعف دولت عثمانی و وجود اختلافات داخلی، فرصت را مغتنم شمرده، سربازان خود را مانند گرگهای هار به طرف سرزمین عثمانی روانه کردند و به کشور آنان خصوصاً پایتخت آن«استانبول» مستولی شدند.
2-برداشتن و محو کردن قرآن از صحنهی زندگی مردم
صلیبیها خوب میدانند که قرآن مصور اساسی و بنیادین نیروی مسلمین است و تنها راه بازگشت به مجد و عظمت و تمدن حقیقی پیشین میباشد. «گلادستون» در هنگامی که قرآن را بر دست بلند کرده است در مجلس عوامل انگلیس در مقابل حضار میگوید: «تا زمانی که این قرآن در دست مسلمانان باشد نه تنها اروپا نمیتواند بر شرق سیطره پیدا کند بلکه خودش نیز در امان نخواهد بود.[6]
3- نابودی اندیشه و عقیدهی اسلامی در میان مسلمین و گسستن ارتباط آنان با خداوند. قصد ایشان سرکوبی اندیشهی اسلامی، فروپاشی نظام اسلامی بیبهره سازند.
4- از بین بردن اتحاد مسلمانان
تا بدین وسیله مسلمانان به انسانهای ضعیف و ناتوان تبدیل شوند بدون آنکه هویت و عزت و موجودیتی داشته باشند. کشیش سیمون میگوید: وحدت مسلمین موجب تحقق آرمانهای آنان میشود و ایشان را یاری میکند از سلطهی اروپا بر ممالک اسلامی جلوگیری نمایند و در این مسیر، تبلیغات ما در جهت فرو ریختن شوکت و عظمت این حرکت و به انحراف کشانیدن این هدف، نقش مهمی ایفا میکند.
5- فاسد کردن زنان مسلمان
برای رسیدن به این هدف آزادی زن را مطرح نمودند و بحثهای مختلفی راجع به حقوق زن و برابری زن و مرد مطرح نمئدند و با انتقاد از قانون تعدد زوجات و آزاد گذاشتن زن در طلاق و صدها مساله دیگر تلاش کردند تا آتش شک و تردید را در ارتباط با صلاحیت و توانایی شریعت اسلامی برای جوابگوئی مشکلات بشر امروز، در قلبها برافزودند:
کشیش«زویمر» ریاست جماعت مبلغین اساسی در مقالهای که به نام«جهان اسلامی معاصر» نوشته است، میگوید: تا به حال هیچ عقیدهی مبنی بر توحید مانند عقیدهی اسلامی راسخ و پایدار نبوده است. عقیدهای که دو قاره بزرگ آفریقا و آسیا را تسخیر کرده است و به عنوان عقیده و شریعت و راه و روش زندگی دویست میلیون انسان بسط و گسترش پیدا کرده است.[7] (عبدالله نماصح علوان ص264-255)
اسلام گرایان و جهانی شدن؛ جهان در آینه هویت
رضوان السید معتقد است:" ابولاعلی مودودی(1979) برداشتی از تمدنهای جهان دارد که به انگاره اندامواره ابنخلدون درباره دولتها نزدیک است. او بر پایه این برداشت، در سال1938 مقالهای با عنوان«خودکشی تمدن غرب» نوشت و سرنوشت امتها و سرگذشت سدههای سپری شده را به تمدنهای نابود شده کهن پیوند داد. او هنگامی که در نقشه تراژیک خود از تاریخ بشری به دوران مدرن میرسد، میگوید:«امروزه میبینیم این سنت خداوند تکرار میشود؛ و بال زشتکاریهایی که امم پیشین مرتکب شدهاند، اکنون به کام ملتهای غربی ریخته میشود....آفات جنگ جهانی و مشکلات اقتصادی و افزایش بیکاری و گسترش بیماریهای مرگبار و از هم گسیختگی نظام خانواده، همه نشانههای روشنی بر این واقعیت هستند که سراسر این پدیدهها ثمره ستم و سرکشی و پبروی از شهوات و روی گردانی از حق است .....» او با این که خود این ظواهر را عذابی الیم میشمرد، باور دارد که حتی اگر این هشدارها و آزمونهایی که بر سروروی آنها فرود میآید، آنها را از خواب غفلت برانگیز،] دیگر هیچ سودی ندارد. چون[ سرنوشت تمدن هیولاوش آنها همانا مرگ است، زیرا به رای او دو اهریمن نیرومند براین تمدن پنجه افکندهاند و آن را به هاویه هلاک میکشانند: اهریمن مهار نسل و اهریمن قومگرایی. اهریمن اول بر جان و روان مرد و زنشان چیره شد و موجب شده که آنها خود را به ست خویشتن نابارور کنند. اهریمن دوم نیز بر خرد و ذهن ملتها و حکومتهایشان سایه افکنده است. راه خروج از این قطار شتابان به سوی دره مرگ، رهایی از«عبودیت فکری» الگو یا نمونه غربی، و بازگشت به اصالت اسلام است.
با این همه، گرچه مودودی در استدلال برای دیدگاه خود درباره تمدن غربی، از الگوها و نمونهها و رویدادها و مقولههای موجود در تاریخ تمدن غرب یاد میکند، در زمینه پیشنهاد بدیل و گزینه مناسب؛ نمونه و رویدادی از تمدن ریشهدار اسلامی نمیآورد، بلکه برای تاسیس الگو و سرمشق به قرآن پناه میبرد؛ همان سان که در عرصه نقد تمدن غربی نیز از آن بهره میگیرد.
سید قطب استنباط مودودی و ندوی از مشکلات تمدن معاصر یا بهتر بگوییم، مشکلات مسلمانان با تمدن مدرن را میپذیرد. او حتی در شیوه استدلال قرآنی و نیز نقد غرب هم از آن دو، پیروی میکند. سید قطب با استناد فراوان به کتاب الکسیس کارل با عنوان انسان موجود ناشناخته به این تشخیص میرسد که تمدن غرب، تمدنی بیمار است. به نظر کارل، بیماری تمدن غرب از«واپسماندگی علوم انسانی نسبت به علوم تجربی» مایه میگیرد."[8]
فرهنگ هویت، اگرچه از سویی فرهنگ پاس داشتن و نگهداری از خویشتنی است که گمان میرود در معرض تهدید است، از سوی دیگر فرهنگ تنزهطلبی است؛ فرهنگ تقسیم جهان به امر قدسی و امر عرفی است و به همین دلیل، فرهنگ گسست است: فرهنگ هویت میکوشد تا برای نگهداری از خویش از جهان بگسلد، اما چه چاره که سرچشمه تهدید هویت، چیز معینی نیست که بتوان آن را از میان برد یا برآن غلبه کرد و یا دست کم در برابرش ایستاد؛ سرچشمه تهدید، سراسر جهان است! و به همین سبب، نمادهای خیر که به خود نسبت داده میشود (تقوا، جهاد و شهادت) در برابر نمادهای شر که بر جهان و بر دیگری دلالت میکند(جاهلیت) به کار میرود.
اگر نیک بنگریم خواهیم دید که این گسست، به دلیل عقاید تنزهطلبانه، گسست از تاریخ خود و از جامعه و کشور خود است. این از هم گسیختگی درونی است و عقاید و تنزهطلبی آن موجب میشود که از سوی پیروان آن، ایدئولوژی سیاسی به شمار نیاید. دلیلی که آنها برای این امر میآورند هجرت رسول است(بعد نمادین و آیینی).
آنها میکوشند با بهرهگیری از روش احیای آن، نفس تجربه تاریخی هجرت رسول یا عناصری از آن زمینه و تجربه تاریخی از میان رفته را دوباره فعال کنند و از نو به کار گیرند. هجرت، خروج از جماعت کافر و کوشش برای تاسیس جماعت (مدینه) برای بازگشت به مبارزه با دارالشرک است.
در نهایت، هجرت جدا شدن گروه اندک از انبوه گمراه انگاشته میشود. گروه اندک نشانه برگزیده بودن است؛ کسانی که نه از دیگران الهام میگیرند و نه با آنها سازگاری میکنند. طرفه آن که، این انگاره که جهان و گروههای موجود در آن را به گسترههای کفران نعمت و انکار عبودیت بدل کرده، ناگزیر است که در جزئیات قائل به تفصیل شود: هنوز اهل کتاب را از دیگر گروههای کافر جدا میداند. بر این پایه، جهان از سه گروه یا مجموعه تشکیل شده است: مسلمانان، اهل کتاب و مشرکان یا کافران.
مشکل آشکاری در میان نخبه فرهنگ عربی معاصر وجود دارد که به رویکرد و فرآیند گشوده شدن به روی جهان مجال نمیدهد. این مشکل از جانب قومگرایان پیشرو و نولیبرالهاست. قومگرایان بیش از مسلمانان، جهان و متغیرهای آن را میشناسند و پس از آن که از حاشیه قدرت کناره گرفتند و با دگرگون شدن اوضاع جهان، به شدت دگرگون شدند، هنوز هم تمایزهای بسیاری نسبت به مسلمانان دارند. از این رو هنوز نگرهها و ایدههای آنان، بر معرفت ما به جهان و متغیرهای آن میافزاید. نولیبرالها از آغاز، خود را در بستر جهانی شدن قرار دادهاند و در برابر توده مردم؛ وظیفه معرفتی روشنگرانهای برای خود قایل نیستند؛ آنها مواضعی آموزشی و تبیینی دارند که از یک سو توده مردم را تحقیر میکند و از سوی دیگر آنان را به دگرگونیهای ریشهای در فرهنگ و آگاهی فرا میخواند.
یکی از نویسندگان نو اسلام گرا باور دارد که مساله «من کیستم؟» که پرسش اساسی هویت است در راس اولویتها خواهد ماند. اما علی مزروعی، استاد گینهای آمریکایی، میاندیشد که آشتی با وضع تازه جهان و با جهانی شدن از سه راه امکانپذیر است: معرفتی انسانی، واقعنگری، استراتژیک. امر نخست بدین معناست که باید ارزشهای انسانی فراگیری را که با روح حاکم بر تمدن ما ناسازگار نیست به رسمیت بشناسیم؛ اگر چه در متون ما نیامده باشد. امر دوم مقتضی در نظر گرفتن متغیرهای زندگی با جهان و در جهان است. گروههای اسلامی بزرگ را، که امروزه به نسل سوم وچهارم رسیدهاند، در اروپا و آمریکا و استرالیا ببینید که چگونه خویشتن خود را حفظ کردهاند و در عین حال در جوامع جدید زندگی میکنند و مشارکت فعال دارند. امر سوم الزام میکند که با فراگذاشتن از چالش موجود در جهان اسلام و عرب بر سر جامعه و دولت، نگرش خود را نه تنها به فنآوری، که به جهان معاصر و متغیرهای فرهنگی و سیاسی گوناگون آن دگرگون کنیم] به سخن دیگر، به نگرشی جهانی و نه منطقهای دست پیدا کنیم[.
مشکل حقیقی ما آن گونه که قومگرایان و چپ کهن و اسلام گرایان میخواهند به ما بباورانند در پذیرش این قرائت و تفسیر یا جهانی شدن نیست. مشکل واقعی در جهاننگری و غربشناسی بحرانزده ما نهفته است، نوع نگاهی که در قلمرو فرهنگی ما حاکم است. شالوده نگرش جدید یا نوشونده، آگاهی و فرهنگی است که اصلی ظهور آسان آن دشمنی قدرت آمریکا، اصالتگرایی دینی و فرهنگی و هویت بحرانی است. [9]
نتیجهگیری و پیشنهاد
انسان باید جهت استفاده بهینه از یک کالا دفترچه راهنمای کالای موردنظر را با دقت بخواند تا مورد استفاده صحیح قرار دهد. در همین راستا اگر ما انسانها بخواهیم زندگی سعادتمندی داشته باشیم باید در فکر مطالعه دفترچه راهنمای سعادت خودمان باشیم و کورکورانه خودمان را به دست تقدیر و سرنوشت نسپاریم. در هنگام تولد فرزند، با بیصبری به مراکز بهداشت مراجعه مینماییم تا مبادا واکسنی را فراموش کنیم اما غافل از آن هستیم که فرزند ما محتاج واکسن دین است تا در مقابل تهاجم فرهنگی و میکروبهای کشنده آن مقاومت کند. دوری از کتاب راستین قرآن و خشک و بیروح نشان دادن دین، در نزد فرزندان، بخصوص جوانان که در مرحله هویتیابی هستند پیامد بسیار ناگواری دارد تصور جوان امروز از دین یعنی ناراحتی، سستی، پیری، زیرا او فقط هنگام مجلس ترحیم صدای قرآن را میشنود یا روانه مسجد میشود. در حالی که دین یعنی خوشحالی، دین یعنی زیبایی و جوان احتیاج به شناخته شدن دارد. او میخواهد فریاد بزند، من هم هستم. او میخواهد بداند کیست، چه جایگاهی دارد اگر دین را محدود به انجام بعضی از واجبات بکنیم و بصورت عادت انجام دهیم تبدیل به عباداتی بیروح و بیتاثیر خواهد شد در حالی که آن عبادت و دینداری ارزشمند است که انسانساز باشد. انسانی استوار در مقابل طوفان حوادث که با هر بادی نلرزد و هر روز به یک تیپ و مدل درنیاید وقتی ما از خود هویتی نداشته باشیم واضح است که زیر بار تهاجم فرهنگی خرد میشویم. و با آغوش باز پذیرای فرهنگ بیگانه خواهیم بود. عصر، عصر ارتباط است و این ارتباط دنیا را به دهکده جهانی تبدیل کرده است. پس اگر سکوت بکنیم جوان از دست ما رفته است. چارهای نیست جز اینکه فرزندان مسلمان خود در دانشگاه قرآن تربیت کنیم و با ایجاد مکانهای ورزشی و تفریحی سالم، مشارکت دادن جوانان دختر و پسر در کلاسهای ترجمه و تفسیر مفاهیم قرآنی، برگزاری جلسات مشترک ماهانه و اداره جلسه توسط خود جوانان و حمایت مالی از جوانان زمینههای تربیت و رشد آنها را فراهم سازیم.
پاورقیها:
----------------------------------------
[1] - سوره حشر آیه19
[2] -قرضاوی ص183
[3] -الحدید:25
[4] -النساء:5
[5] -هود:113
[6] -از کتاب«الاسلام علی مفترق الطرق، ص39.
[7] -چنانکه میدانیم امروزه جمعیت مسلمانان بالغ بر یک میلیارد نفر میباشد و ذکر این مطلب که جمعیت مسلمانان دویست میلیون نفر میباشد یا مربوط به آمارهای بسیار قدیمی است و یا ناشی از جهل و یا تعصب کشیش«زومیر» میباشد و مولف محترم برای رعایت امانت در نقل وقول، همین عدد را ذکر کرده است.(مترجم)
[8] -برگرفته از مقاله رضوان السید ترجمه محمد مهدی خلجی صفحه1 «اسلام گرایان و جهانی شدن، جهان در آینه هویت»
[9] -http://www. Al-shia.com/html/far/books/maialat/21/07/11.htm
____
منابع:
-قرضاوی، دکتر یوسف بیداری اسلامی و بحران هویت، مترجم:عبدالعزیز سلیمی، سنندج، ناشر مترجم 1378
-سبحانی جو، حیاتعلی- کارشناسی ارشد مدیریت عضو هیات علمی دانشگاه آزاد بهبهان-پیوند، نشریه ماهنامه آموزشی-تربیتی-وزارت آموزش و پروش اسفند1383، شماره 305
-رشیدپور، مجید پیوند، نشریه ماهنامه آموزشی-تربیتی- وزارت آموزش و پروش اردیبهشت 1381 –شماره271
-عبدالله ناصح علوان، چگونه فرزندان خود را تربیت کنیم؟ ج2، ترجمه عبدالله احمدی،تهران، نشر احسان 1374-1370
- سایت اینترنتی:http://www.a sia.com/html/far/books/maialat/21/07/11.htm
* مدرس آموزش خانوادهی مدرسه اقبال لاهوری تالش
نظرات